مرگ افــــــــــــــــرین

ساعت حدود 9 در يك شب زيباي ماه آوريل بود كه من طبق معمول به رختخواب رفتم. آن شب هم مثل تمام شب‌ها در اتاق خودم و در تخت خودم

خوابيدم. تا آن زمان اتفاق خاصي برايم نيفتاده بود ولي آن شب چيزي ديدم كه هرگز فراموش نخواهم كرد. به محض اين‌كه چشم‌هايم را بستم لحظه به

لحظه بيشتر احساس سرما كردم. چشم‌هايم را باز كردم تا ببينم آيا در يا پنجره باز مانده است ولي همه بسته بودند. به همين خاطر كمي احساس ترس

كردم. به پهلو غلتيدم و ناگهان چشمم به دختركي افتاد كه حدود ده سال داشت. ايستاده بود و با لبخند به من نگاه مي‌كرد. فكر كردم حتما خواب

مي‌بينم. چشم‌هايم را محكم بستم و دوباره گشودم. دخترك هنوز آن‌جا بود. پيراهن سپيد بسيار زيبايي بر تن داشت و دور يقه‌اش گل‌هاي بنفش

ملايمي دوخته شده بود. حالا ديگر عرق كرده بودم. از دختر پرسيدم تو كي هستي؟ او نزديك‌تر آمد و گفت من دوستت هستم، يادت مي‌آيد؟ قبلا با تو

زندگي مي‌كردم... بعد خنديد و جلوي چشمان حيرت‌زده من ناپديد شد. هرگز در طول عمرم اينقدر نترسيده بودم. آيا او را قبلا مي‌شناختم؟ به سرعت

پيش مادرم رفتم و خودم را در آغوش او انداختم. بعد همه چيز را برايش تعريف كردم. مادرم اخمي كرد و گفت حتما خواب ديده‌ام. ولي من مي‌دانم كه

خواب نبودم. وقتي برگشتم اتاقم هنوز سرد بود.

کشته شده در جمعه 3 آبان 1392برچسب:,ساعت 22:44 به دست مرگبار ㋡مـرگ افـریـن㋡|
######مــــــــــــــــــــــــــــــــرگ افرینــــــــــــــــــــــــــ######

من «ريا» هستم و اهل هندوستان مي‌باشم ولي داستاني كه تعريف مي‌كنم در آمريكا و در خانه خاله‌ام اتفاق افتاد. خاله‌ام هميشه مي‌گفت در خانه

ارواح زندگي مي‌كند ولي من هيچ‌وقت حرفش را باور نكردم تا اين‌كه آن اتفاق برايم افتاد. روزي كه اولين بار به آن خانه رفتم احساس كردم همه چيز

عجيب به نظر مي‌رسد. حس مي‌كردم يك نفر از پنجره به من نگاه مي‌كند. هر بار آهسته به كنار پنجره مي‌رفتم آن را مي‌گشودم و دختر موطلايي‌اي را

مي‌ديدم كه به سرعت فرار مي‌كرد. اين اتفاق چندين بار تكرار شد تا اين‌كه موضوع را به خاله‌ام گفتم. او گفت چهارده سال پيش اين خانه متعلق به يك زن

و شوهر جوان و دختر پنج ساله‌شان بود. پرسيدم آن دختر، مو طلايي بود؟ خاله مرا به اتاق زير شيرواني برد و عكسي از آن خانواده را به من نشان داد.

بله آن دختر موي طلايي داشت. مطمئن بودم كه او همان دختركي است كه پشت پنجره مي‌ديدم. شب بعد پنجره اتاقم باز بود. باز هم دختري را ديدم كه

به من خيره شده است ولي اين بار بهتر مي‌توانستم او را ببينم. چشمانش سياه سياه بود يعني اصلا سفيدي نداشت. شروع به جيغ كشيدن كردم و به

در نگاه كردم وقتي دوباره برگشتم حدود يك سانتي‌متر با صورت دخترك فاصله داشتم. شروع به دويدن كردم و به اتاق خاله‌ام رفتم. ولي وقتي در را باز

كردم ديدم خاله‌ام راحت خوابيده است و همان دختر كنارش مثل مرده‌ها افتاده بود. دقيقا يادم هست كه ساعت پنج صبح بود. خاله‌ام را تكان دادم و

دخترك را به او نشان دادم. دختر در برابر چشمان وحشت‌زده ما بيدار شد و به من نگاه كرد و گفت «تو مرده‌اي!» و به سرعت محو شد. از آن به بعد ديگر او

را نديدم ولي هنوز هم نفهميدم چرا او به من گفت مرده‌ام.

کشته شده در جمعه 3 آبان 1392برچسب:,ساعت 22:36 به دست مرگبار ㋡مـرگ افـریـن㋡|
######مــــــــــــــــــــــــــــــــرگ افرینــــــــــــــــــــــــــ######

این داستان عجیب ماجرای دختری است که گاهگاه از فرو رفتن دندانهای یک موجود نامرئی در بدنش ، وحشتزده می شد و داد و فریاد میکرد . حتی زمانیکه پلیس به کمکش شتافت باز هم به فریاد زدن ادامه داد . هیچکس نمیدانست این موجود ناشناخته که دندان های خود را در بدن این دختر بیچاره فرو می کند ، چیست ؟و تا به امروز نیز کسی موفق به شناسایی آن نشده است . در شب دهم ماه مه 1951 که شب آرام و گرمی بود ، پلیس این دختر را که دچار هیجانات شدید عصبی شده بود ، به مرکز فرماندهی کل اورد . پزشک مخصوص او را تحت معایناتی قرار داد و سپس در حالیکه غرغر می کرد ، کلاهش را روی سرش جابجا کرد و با اوقات تلخی گفت : این درست و منطقی نیست که برای معاینه یک دختر مصروع نصف شب مرا از رختخواب بیرون کشیده اید . شهرداری مانیل چیزی نگفت و با حیرت به پزشک عصبانی و دخترک بیچاره که فریاد می زد ، نگاه می کرد . تاول هایی که در محل دندان گرفتگی بود ، روی بازویش دیده می شد . آیا این امکان وجود داشت که در موقع بروز حمله عصبی خودش بازویش را گاز گرفته باشد ؟ و یا اینکه همانطور که ادعا می کرد موجودی نامرئی او را در اتاق دربسته اش وحشیانه مورد حمله قرار می داد ؟ هر چه که بود ، این مورد خاص آنقدر عجیب بود که آنها را وادار کرد تا پزشک را نیمه شب به آنجا بکشانند .

 

 


شبیه همین اتفاق برای دختر 17 ساله ای بنام کلاریتا ولانوا (Clarita Villaneuva) رخ داد . حالات این دختر بقدری حیرات انگیز بود که مأمورین ، رئیس پلیس را فراخواندند و او به نوبه خود پزک مخصوص را بر بالین دختر حاظر کرد . و سپس هر دو به زندان رفتند تا علت آنهمه شلوغی و جنجال را پیدا کنند . پلیس این دختر را که از آوارگان جنگ بود و در خیابانهای شهر مانیل سرگردان شده بود و عده ای دورش جمع شده بودند ، را پیدا کرد . این دختر مدعی بود که توسط یک موجود نامرئی مورد حمله قرار گرفته است . ناظرین این صحنه که اغلب آنها از میخانه های اطراف بیرون آمده بودند ، او را مسخره می کردند و وانمود میکردند که او دیوانه است . به هر حال هر چه که بود ، پلیس قضاوت را به عهده متخصصین گذاشت . آنها دختر را در حالیکه سعی داشت خودش را از دست آنها خلاص کند ، گرفتند و به سلول زندان انداختند . زمانیکه در را پشت سرش بستند ، کلاریتا خودش را بر زمین انداخت و پلیس هم به خواهش او ، برای اینکه نگاهی به محل گاز گرفتگی روی بازویش بیاندازد ، ترتیب اثری نداد .

 

 
کشته شده در جمعه 3 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:42 به دست مرگبار ㋡مـرگ افـریـن㋡|
######مــــــــــــــــــــــــــــــــرگ افرینــــــــــــــــــــــــــ######

«اریك» ده سال در شیفت شب آلكاتراز كار كرد. از نظر او بدترین قسمت كار، رفتن به اتاق اعدام با صندلی الكتریكی بود. یك شب او روی صندلی شوك نشست و عكس یادگاری گرفت تا به دوستانش نشان دهد. وقتی فیلم را ظاهر كرد در عكس تصویر صورتی را دید كه از پشت صندلی خیره به او نگاه می‌كند. او هنوز هم نمی‌داند آن صورت چه بود. اریك می‌گوید گاهی اوقات واقعا احساس وحشت می‌كردم. نگهبان‌های دیگر داستان‌هایی درباره اتفاقات آن جا تعریف می‌كردند ولی من سعی می‌كردم توجهی به حرف آنها نكنم اما گاهی اوقات احساس ترس اجتناب‌ناپذیر بود.

«مری مك كلر» دوازده سال است كه در این جزیره كار می‌كند. او از انزوای آن جا لذت می‌برد و می‌گوید «این‌جا یك محل فانتزی استاندارد برای من است.» با این حال او هم اتفاقات عجیبی را تجربه كرده است. وی می‌گوید«بارها برایم اتفاق افتاده كه احساس می‌كردم كسی مرا نیشگون می‌گیرد. من توضیحی برای آنها ندارم به همین خاطر هیچ‌وقت در موردشان با كسی حرف نزدم.»
                            

 

                                               ماجرای ترسناک درمورد ارتباط با ارواح! +عکس                                      

کشته شده در جمعه 3 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:41 به دست مرگبار ㋡مـرگ افـریـن㋡|
######مــــــــــــــــــــــــــــــــرگ افرینــــــــــــــــــــــــــ######

كشاورزي مسن به نام جان مالاگين در منطقه لندن دري در شمال ايرلند زندگي مي كرد. يك روز او براي تميز كردن دودكش بخاري اش

شاخه اي از بوته راج را كند و به هشدار همسايگان كه مي گفتند اين گياه مقدس استو نبايد به آن آسيبي رساند، توجهي نكرد ولي

طولي نكشيد كه از كار خود پشيمان شد ! زيرا دوده هايي را كه در باغ زير خاك كرده بود به گونه اي اسرارآميز به آشپزخانه برگشت !‌او 

دوباره دوده ها را پاك كرد و به باغ برد وروي آنها خاك ريخت. دوباره دوده ها به آشپزخانه برگشتند. دوده ها روي تمام وسايل آشپزخانه رو 

پوشاند. ظروف سفالين شكسته شد ! معلوم نبود سنگ هايي كه در و پنجره ها را مي شكست از كجا مي آيند. به علاوه موزاييك

حمام در وسط آشپزخانه پرتاب شد و شكست و چند تكه شد ! سنگي يك كيلويي كه آن را براي تراز اجاق گاز زير آن گذاشته بود در فضا

به حركت در آمد و به پنجره خورد و آن را شكست. صداي برخورد سنگ ها به شيرواني و سقف چوبي آشپزخانه به گوش مي رسيد.

سنگ ها به كف آشپزخانه مي افتادند. سنگ ها را بيرون ميريخت اما باز بر مي گشتند !وقايعي در شرف وقوع بود كه كسي قادر به

كنترل كردنشان نبود. سرانجام كشاورز آنجا را ترك كرد و آن خانه براي هميشه متروك باقي ماند !!!! 

کشته شده در جمعه 3 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:38 به دست مرگبار ㋡مـرگ افـریـن㋡|
######مــــــــــــــــــــــــــــــــرگ افرینــــــــــــــــــــــــــ######

در سال 1935 در ليزارد در منطقه مايو قلعه اي متروك و عجيب وجود داشت. در همان زمان دختري به آن قلعه متروك وارد شد ولي وقتي

مي خواست آنجا را ترك كند متوجه مي شود نمي تواند از در آنجا عبور كند ونيرويي مانع او مي شود. وحشت زده سعي مي كند تا آ

نجا را ترك كند اما ديواري نامرئي مانع عبور او مي شد و فضاي خصمانه اي را در اطراف او بهوجود آورده بود. هوا تاريك شده بود. او 

افرادي فانوس به دست را ميديد كه دنبال او مي گشتند و صدايش مي زدند. دختر از فاصله دو سه متري جواب آنان را مي داد. اما به نظر

مي رسيد آنها صدايش را نمي شنوند وسرانجام راهشان را كشيدند و رفتند. پس از مدتي دختر متوجه مي شود ديوار نامرئي از بين

رفته است و او توانست به خانه اش برگردد !!!

 

کشته شده در جمعه 3 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:36 به دست مرگبار ㋡مـرگ افـریـن㋡|
######مــــــــــــــــــــــــــــــــرگ افرینــــــــــــــــــــــــــ######